داريسداريس، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

ِِDaris

عكسهاي 17ماهگي

شيطوني تو چشاي اين بچه موج نمي زنه ؟!!!!!!! داريس و عاشق پوشيدن كفشهاي مامان اشي عكسي خاطره اي از اخرين روزها با باب اسفنجي داريس چرب و چيلي دخمل شده  يكي از عجايب روزگار در حال وقوع بود...(موزخوردن بعضي ها) بدون شرح  ........ خوابيدي ها داريس حاج خانم شده قربون اون نازت برم من مهربونم. ماچ گنده نداره اين پسر خدايي بازم شيطوني... داريس و خانم خرگوشه خاله فاطي كه پدر شو در اوردين با مهرناز  و اينم  بافتني خاله مريم جون براي داريس خان خ...
21 آذر 1392

خوشحال و شاد و خندانم

خوشحال و شاد و خندانم قدر دنیا رو می‌دانم خنده کنم من دست بزنم من پا بکوبم من جوانم. در دلم غمی ندارم زیرا هست سلامت جانت عمر ما کوتاست چون گل صحراست پس بیایید شادی کنیم. بیایید باهم بخوانیم ترانه‌ی جوانی را عمر ما کوتاست چون گل صحراست پس بیایید شادی کنیم. گل بریزم من از روی دامن بر روی خرمن شادانم   آره درسته خوشحالم. پسرم خداروشكر خوب خوب شده، خدايا شكرت شكرت بخاطر سلامتي كه به منو خانواده ام دادي   (اينا براي خدا بود)     داريس خان...
19 آبان 1392

دلم گرفته

سلام اميدم. ماماني خيلي دلش گرفته  تو مريض شدي، تب 39درجه و اسهال شديد، خيلي نگرانتم. خيلي بي حالي و غذا هم نمي خوري اصلا . الهي بميرم برات . كاش هيچ پدر و مادري مريضي، درد و غصه وناراحتي بچشو نبينه، كاش {خدا هيچ پدر و مادري رو با بچش امتحان نكنه}، اين جمله رو هميشه مامان عادله ميگه ولي تازه الان كه تو رو دارم مي فهمم يعني چي. ...
16 آبان 1392

عيد غدير و سالگرد ازدواج

چند روز پيش روز عيد غدير بود، اين روز يك روز خاطره اي براي من و بابايي ،چون شش سال پيش يعني زمستون سال 1386 رفتيم حرم امام رضا و اونجا عهد بستيم كه تا اخر عمر كنار هم باشيم(عقد كرديم). يك روز برفي خيلي قشنگ بود يادش بخير . يه چند تايي عكس از اون روز داريم فكر كنم بايد پيدا كنم بذارم براي شاه پسريم. اما همون چند روز پيش رفتيم خونه خاله طيبه و خاله جون زحمت كشيد كيك تمريني خوشمزه اي برامون پخت و به همين مناسبت هم جشن گرفتيم براي خودمون   خاله جون متشكريم خاله جون متشكريم   ...
6 آبان 1392

عكسهاي 16ماهگي

عكسهاي بدون شرح داريس خان و اميرحسين (پسرعمه) از دست اين وروجكها...   اينم عكسي يواشكي از پسربلايي كه يك چيپس رو پيچونده و تنهايي نشسته گوشه بخاري و مي خوره فكر مي كنه ما نمي بينيم و حواسمون نيست و در نتيجه شب تا صبح نخوابيدي از دل درد و دل پيچه البته ماروهم نذاشتي بخوابيم   و در اخر  ،ننه قربون اون شكل ماهت برم من   ...
2 آبان 1392

يه روز خاطره اي ...

يك روز جمعه با بابايي و خاله تصميم گرفتيم داريس خان رو ببريم باغ پرندگان(تهران) خيلي خيلي جاي قشنگي بود با اينكه ظهرتابستوني بود ولي اونجا هوا خيلي خوب بود و خيلي بهمون خوش گذشت به لطف خاله جون   و در آخر داريس خسته و گرسنه...  ...
2 آبان 1392

عكسهاي 15ماهگي

    سلام سلام گل پسرم تاج سرم عشق مامان بخاطر اين مسافرت طولاني كه رفتيم ماماني همش تنبلي كرد و با اينكه هم اينترنت بود و هم وقت ولي وبلاگ پسري رو آپديت نكرده، ولي بجاش عكساي تپلي ازت شكار كردم كه مي ذارم برات ...        داريس خان درحال تماشاي كارتون تن تن  تمام سنگهاي اين شومينه رو ده بار ريختي زمين و حالا ميخندي... هر بار كه جارو برقي مي كشم گير مي دي كه تو هم كمك كني و در آخر ... داريسي براي اولين بار رفته امامزاده سيد علي اكبر( داورزن) داريس و عشق موتورسواريش منو كشته هر چقدر هم بشينه خسته نمي شه   ...
25 مهر 1392

تغييرات 15ماهگي

  تو اين ماه بازم با تب و مريضي دو تا ديگه دندون درآوردي، نهمين و دهمين دندون (كرسي بالا) و بخوبي و براحتي مي توني خيلي بامزه راه بري و بدوي و همش دوست داري كفشهاي بزرگترها رو بپوشي. كلمه هايي هم كه به ندرت به زبون مياري : ماما - بابا-به به - دد- دردر- نه -  (اين حركتت نمي دونم يعني چي يا آره يا بيا)هردوش جواب مي ده و خوشحال كننده ترين تغيير اينه كه بالاخره بدون دردسر تقريبا همه وعده هاي غذايي رو مي خوري حتي ميان وعده ها رو  خيلي وقتها باورم نمي شه ولي من و بابايي واقعا از اين موضوع خوشحاليم  ازت ممنونيم و عاشقتيم ...
25 مهر 1392

درد دلهاي ماماني و عكسهاي 14 ماهگي

الهي مامان دورت بگرده، قربون اون چشاي خوشگلت برم من، كاش مي دونستي مامان و بابا چقدر دوست دارن و چقدر عاشقتن. نه ، فقط و فقط وقتي مي توني درك كني كه تو هم شاه پسري يا گل دختري داشته باشي. وقتي خوابي يا پيشم نيستي خيلي دلم برات تنگ مي شه هر چند كه تازگي يعني از وقتي راه افتادي خيلي خيلي شيطون شدي فقط تو اين موقع ها مي تونم كارهامو انجام بدم ولي بازم دلتنگت مي شم. اين ماه و احتمالا ماه بعد عكسهاي كمتري مي تونم برات بذارم آخه به لطف شيطوني هات باطري دوربين يكيش گم شده و اون يكي هم كه از كار انداختيش تا بريم تهران و دوباره براش باطري بگيريم.  عكسايي كه دوست دارم ازت بگيرم و برات بذارم وقتي كه گوشي موبايلو دستت مي گيري و شروع مي كني به ح...
24 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ِِDaris می باشد