واکسن 18ماهگی و شیطونی های آقاداریس
و امااین آخرین واکسن که پدر تو و منو درآورد بس که اذیت شدی . الهی قربونت برم تا سه روز نمی تونستی پای کوچولوتو تکون بدی وقتی از فضولی نمی تونستی سرجات بمونی و مجبور به راه رفتن بودی پای چپت رو زمین نمی ذاشتی و بسختی راه می رفتی تا به هدفت که شیطنت بود برسی.وای وای شیطنت گفتم و یادم اومداز دست این شیطونی های تو هر چقدر تعریف کنم برات کم گفتم از صبح که از خواب بیدار می شی تا لحظه ای که می خوابی دنبال می گردی کجارو بهم بریزی و چه کار خطرناکی انجام بدی هرروز هم یه بلایی سر خودت میاری از زمین خوردن و پرت شدن گرفته تا دست لای درو کشوها گیر کردن و بتازگی هم با فندک آشپزخونه زدی دماغ فینگیلتو سوزوندی البته دیگه داره خوب می شه جاش خداروشکر
حرف زدنت هم کمی بهتر شده اما هنوز کلمه ها رو کامل نمی گی فقط اول هر کلمه رو می تونی بگی مثلا برای کفش و کلاه وکنترل می گی کُ برای بالا و بده و باز کن می گی باعمو و عمه رو هم با لهجه جنوبی خودت تلفظ می کنی و می گی عامو و عمَ و از همه مهمتر که وقتی اسمتو می پرسیم به ندرت جواب می دی داییس.
و یک عادت جالبی که پیدا کردی خونه هر کی و در هر ساعتی در خواست عمو پورنگ رو داری اصلا کاری نداری چند بار دیدی و خیلی وقتها اصلا نگاه نمی کنی ولی باید روشن باشه و چیز دیگه ای کسی نگاه نکنه (یاد خاله طیبه بخیر که بهم می گفت)
داریس خان و ویانا خانم در حال تماشای عموپورنگ